صدای سرنوشت p3

#درخواستی
#بنگ_چان
#چند_پارتی




چان =//اونجا رو ترک میکنه و به سمت اتاق ا/ت میره// میتونم بیام تو...
ا/ت = ...
چان =//در رو اروم باز میکنه و وارد اتاق میشه ..میبینه ا/ت یه گوشه نشسته و عین دختر بچه های کوچولو داره گریه میکنه...اروم به سمتش رفت و دستی به سر ا/ت کشید که ا/ت پسش زد...//
ا/ت = من دخترت نیستم ...بفهم ازتون بدم میاد...
چان= عیبی نداره عیبی نداره ...//اروم ا/ت رو میگیره بغلش ...چان انتظار داشت ا/ت سریع پسش بزنه ...اما...ا/ت محکم تر بغلش کرد و شروع کرد بلند بلند گریه کردن//اره همینه گریه کن...تمام این سالها رو که گریه نکردی جبران کن ...//همه ی این حرف هارو اروم زیر لب میگه و بوسه ی کوچیکی به سر ا/ت میزنه//
// بعد از چند دقیقه ا/ت از بغل چان اومد بیرون//
ا/ت = چرا انقدر باهام خوب رفتار میکنی...من خیلی با تو بد رفتار میکنم...اما تو همیشه باهام مهربونی ...
چان = چون درکت میکنم...من وقتی همسن تو بودم ...مادرم فوت کرد //دور از جونش// پدرم هم منو از خونه انداخت بیرون ...بجای نوجوونی کردن رفتم دنبال کار..به خودم قول دادم انقدر پولدار بشم که بتونم یه عمارت بگیرم ..بدون منت هیچکس ..چندین سال کارکردم تا تونستم یه شرکت بزنم...و تورو کاملا درک میکنم...
ا/ت = منو ببخش من..من نمیدونستم ...
چان = میدونم مرگ پدرت خیلی اذیتت کرده ..من تازه متوجه شدم مادرت باهات چیکار میکرده ..من میدونم نمیتونم جای پدرت رو بگیرم ..اصلا هم نیمخوام جاشو بگیرم ...
ا/ت = ولی...میشه یه سوال ازت بپرسم...البته میتونی جواب ندی چون احساس میکنم خیلی فضولیه..
دیدگاه ها (۷)

صدای سرنوشت p4

زیر نور ماه p1

صدای سرنوشت p2

صدای سرنوشت p1

love Between the Tides²⁶رفتم سوار ماشین شدم تهیونگ: دو ساعت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط